جدول جو
جدول جو

معنی خون بندی - جستجوی لغت در جدول جو

خون بندی(خومْ بَ)
عمل بستن خون با دارو. (یادداشت مؤلف) ، اثر دارو در بستن خون. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خون سردی
تصویر خون سردی
خون سرد بودن، کنایه از بردباری، متانت، کنایه از بی تفاوتی
فرهنگ فارسی عمید
(یَ / یِ کَ / کِ دَ /دِ)
هر چیزی که خون را بند کند و سد نزف الدم نماید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است جزءدهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر. واقع در 33 هزارگزی شمال کلیبر و 33 هزارگزی شوسۀ اهر به کلیبر. ناحیه ای است کوهستانی و معتدل دارای 225 تن سکنه که شیعی مذهب و ترک زبانند. این دهکده از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران می کنند و از صنایع دستی گلیم می بافند. راه آنجامالرو است. این دهکده از دو محل تشکیل شده یکی بنام خان کندی بالا و دیگر خان کندی پایین. فاصله آن دو 7/5 هزارگز و سکنۀ خان کندی پایین 122 نفر و محل قشلاق ایل چلیپانلو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ بَ)
عمل خانه بستن در نرد. رجوع به خانه بستن شود، عمل جدول بندی کردن بخانه. چیزی را به وسیلۀ جدول بندی کردن بصورت خانه خانه در آوردن
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا بَ)
عمل خواب بند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کِ هَِ)
خنزیرالهند. ارنب رومی. جانورکوچکی است که در آزمایشگاه ها برای تجربیات بکار است. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بمباران (بمباردمان). (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). توپ بستن. رجوع به همین کلمه و توپ و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی است از دهستان بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج. در 44هزارگزی خاوری سنندج بین راه شوسۀ جدید و قدیم سنندج به سقز با 750 تن سکنه. آب آن از رودخانه و چشمه و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
عمل و صفت و شغل موی بند. بستن موی سر و گیسو با بند و نوار
لغت نامه دهخدا
تصویری از خره بندی
تصویر خره بندی
تعیین خره تعیین گردش یا مدار آب (آبیاری)
فرهنگ لغت هوشیار
بردباری، متانت، خویشتن داری، بی اعتنایی، بی تشویشی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ترکه ی توت یا ساقه ی انگور و که برای بستن یک پشته ی هیزم به
فرهنگ گویش مازندرانی